جشنواره؛ پرستار سختکوش سینمای کودک
به گزارش وبلاگ نشر، سینمای کودک ایران سالهاست که لاغر و رنجور زیر بار سنگین فیلم ها و انیمیشن های خوب دنیا کمر خم نموده است. خوشمان بیاید یا نیاید این سینما که مهم ترین مخاطبان را دارد، خیلی وقت است که نفسی تازه ننموده و بوی مرگ می دهد. روزگاری سینمای کودک قدر بود، مهم ترین فیلم سازان این مملکت از بچه ها یا برای بچه ها فیلم می ساختند.
سینمای کودک ایران سالهاست که لاغر و رنجور زیر بار سنگین فیلم ها و انیمیشن های خوب دنیا کمر خم نموده است. خوشمان بیاید یا نیاید این سینما که مهم ترین مخاطبان را دارد، خیلی وقت است که نفسی تازه ننموده و بوی مرگ می دهد. روزگاری سینمای کودک قدر بود، مهم ترین فیلم سازان این مملکت از بچه ها یا برای بچه ها فیلم می ساختند.
به این اسامی نگاه کنید، عباس کیارستمی، ابولفضل جلیلی، جعفر پناهی، ابولحسن داوودی، کیومرث پوراحمد، مرضیه برومند...و این سینما آیکون داشت، قهرمانانی داشت که ذهن بچه ها چند نسل را به خود مشغول کردند از کلاه قرمزی کنجکاو بگیر تا پسرخاله پهلوان مسلک! از مجید پرهیاهو بگیر تا گلناری که دوست خرس ها بود و موش های یک شهر که هر کدام نماینده طیفی از بچه ها بودند. و پشت بسیاری از این فیلم ها نخی از ابریشم بود که میان سینما و ادبیات کودک پل می زد، اغلب آنسوی این نخ ابریشمی مردی سیه چرده با چشمان مهربانی پشت قاب عینک قلم به دست نشسته بود: هوشنگ مرادی کرمانی!
سالهاست که این نخ قطع شده. سینمای کودک اشرق است و ادبیات کودک مشرق. با وجود آثار خوب و خلاقانه ای که در حوزه ادبیات کودک فراوری می گردد اما تراکنشی بین این دو حوزه نمی بینیم.
این درست است که در زمان رونق سینمای کودک ایران، نه ماهواره بود نه اینترنت، نه هربچه ای تبلتی در اختیار داشت و نه اینهمه فیلم های آنور آبی در دسترس بود. اما بپذیریم همان وقتها هم رقبا بودند، کمتر بچه دهه شصتی هست که سیندرلا و گربه های اشرفی ندیده باشد یا با سندباد و پینوکیو خیال پردازی ننموده باشد. آنوری ها همواره بودند اما سینمای کودک خودمان هم قد و بالایی داشت و در این رقابت کم نمی آورد.
به گمان من باید علت رونق سینمای کودک آن دوران را در جایی دیگر جست. اگر آن دوران سینمای کودک ارج و قرب بیشتری از امروز داشت به این علت بود که کودک به شکلی واقعی در ذهن هنرمند روشنفکر دارای صندلی بود. روشنفکران به نسل سازی و انسان پروری فکر می کردند، هنرمند خودش را دارای رسالت می دانست، به اثری که از اثرش به جا می ماند فکر می کرد و هنر راهی بود برای رستگاری. برای همین بود که بچه ها مهم بودند، دغدغه بودند. بچه ها آینده ساز فردا بودند نه موجوداتی عجیب و ناشناخته که به شوخی و جدی گودزیلا نامیده شوند. و به همین علت سینمای کودک هم مهم بود. جریان ساز بود. خلاق بود، دست کم خلاق تر از امروز. و حرفی داشت برای گفتن.
آیا این عقب گرد صرفا اهمال هنرمند است؟ خیر! ما در جز جز ارکان هنر رو به عقب چرخیده ایم. در جز جز ارکان هنر و همه چیز. فرهنگ سازی مدتهاست که در دستور کار کسی نیست البته اگر سانسور را اصلاح فرهنگی بحساب نیاوریم. سازمان های عظیم برای ورود تفکرات نو به این عرصه ریسک نمی نمایند و اسامی محدود در تسلسلی ابدی فیلم می سازند آنهم تنها با یک هدف: رقابت در جشنواره کودک و نوجوان!
کمپانی های مهم فیلم سازی خصوصی هم پولشان را صرف سینمای کودک نمی نمایند، اکران محدودی که سهم این سینماست انگیزه بازگشت اقتصادی را از سرمایه گذار سلب می نماید.
تنها چراغی که هنوز سوسویی کم جان می زند همین جشنواره است که مثل یک پرستار سختکوش سالی یک بار عملیات احیا را روی تن محتضر سینمای کودک انجام می دهد، شاید کمی بیشتر زنده بماند. زنده ماندن نه به معنای زندگی کردن، زنده ماندن به این معنا که بپذیریم هنوز اینجا چراغی روشن است.
روزنامه نگار
منبع: خبرگزاری پانا